ممكن است دستي كه در گردن توست، فردا بهشتي شود. گلها با آنها شب زنده داري مي كنند. هر
كس به كاري مشغول است. يك نفر گوشه تاريكي خزيده است با خدا درد دل مي كند. خدايا اين
دفعه ما را بپذير. يكي ديگر با حال و احوال خاص خودش وصيتنامه مي نويسد: يكي التماس مي كند
خدايا! اين دفعه ما را بپذير، يكي ديگر با حال و احوال خودش وصيتنامه مي نويسد. يكي التماس مي
كند به فرمانده كه من هم مي خواهم بيايم. ديگري هم به آنكه بيشتر نوراني است، التماس مي كند
تا قول شفاعت بگيرد. زمين چهره هايشان را خوب به خاطر مي سپارد. آن طرفتر جشن است
جشن حنابندان. همه لباسهاي نو پوشيده اند. حجله شهادت تا لحظاتي ديگر مهيا مي شود. قلبها
مهياست. خاكريزها دل توي دل ندارند. رنگين كمان عاشقي بر پيشاني ها بسته مي شود
تا لحظاتي ديگر زمين ميزبان فرشته ها مي شود. خوبان گلچين مي شوند. مگر انتظار چقدر بايد
طولاني شود. برادران تعاون مي آيند. بايد از هر چيز اين گوي خاكي دل كند. تنها نشان تو پلاكي
ست كه نشان قلب توست. دل بريدن از اين دنيا براي اينان آسان است. چيزي ندارند كه در گرو اين
عجوزه بگذارند. به هرجا كه مي نگري، نور است و صحبت عشق. فضا از بوي دعايشان عطرآگين
شده است. اينجا صحبت از وصل است. آنان كه خود مي دانند كه مي روند، خيالشان از همه راحت
تر است. لحظاتي مي گذرد. بايد قرآن را بوسيد و از او كمك طلبيد. رو به خط به راه مي افتي. جايي
كه بايد مرز دلت را با شهادت تعيين كني، جايي كه ديگر تكليف تو را مي طلبد
جايي كه ممكن است فرشته ها به تو لبخند بزنند و با بال خويش دست تو را بگيرند. در ستون قرار
مي گيري. رو به افق هر گام كه بر مي داري، به دروازه بهشت نزديكتر مي شود. افق زيباست،
خاصه اگر خونين باشد. به خاكريزها مي رسي. اسبهايشان را زين كرده اند براي استقامت. چهره ها
را خوب مي نگري. دلت نمي آيد فكر كني كسي از اينان شهيد خواهد شد. هرچه مي نگري سير
نمي شوي. از خاكريزها مي گذري به ميدان مين به معبرهاي گشوده مي رسي. چند گام به جلو
مي نهي. اينجا چقدر روشن است
همه چيز به رنگ نور است. ستاره ها هم آمده اند. خورشيد آنجا چه مي كند؟ سايه ها چرا فرار مي
كنند؟ گام زدن چقدر آسان است. آسمان تا كناره هاي زمين آمده است. دورترها كرانه تا كرانه دل
چيده اند. اينجا نقطه رهايي است ابتداي پرواز! آغاز سوز و گداز! اسب سپيدي با دو بال تو را به
انتظار نشسته است. كسي با نوايي دلربا تو را با قلبي شكافته به خويش مي خواند