خط پرستاردخترش با ناراحتي خبر تب و لرز شديدساراي كوچكش رابهاو داد
بنزدیکترين داروخانه رفت تا داروهاي دختر كوچكش را بگيرد. وقتي از داروخانه
بيرون آمد متوجه شد که بخاطرعجله اي كه داشته كليد را داخل ماشين جا
گذاشته است زن پريشان با تلفن همراهش با خانه تماس گرفت پرستار به
او گفت كه حال سارا هر لحظه بدتر مي شود. او جريان كليد اتومبيل را براي
پرستارگفت پرستار به او گفت كه سعي كند با سنجاق سر در اتومبيل را باز
كند سريع سنجاق سرش را باز كرد زن نگاهي به در انداخت با ناراحتي گفت
ولي من که بلد نيستم از اين استفاده كنم هوا داشت تاريك مي شد و باران
شدت گرفته بود. زن با وجود نا اميدي زانو زد خدايا كمكم كن در همين لحظه
مردي ژوليده با لباسهاي كهنه به سويش آمدزن يك لحظه با ديدن قيافه مرد
ترسيد و با خودش گفت خداي بزرگ من از تو كمك خواستم آنوقت اين مرد
زبان زن از ترس بند آمده بود مرد به او نزديك شد و گفت خانم مشكلي پيش
آمده؟ زن جواب داد بله دخترم خيلي مريض است و من بايد هرچه سريع تر
به خانه برسم ولي كليد را داخل ماشين جا گذاشته ام و نمي توانم باز كنم
مرد از او پرسيد كه آيا سنجاق سر همراه دارد؟ و زن فورا سنجاق سرش را
به او داد و مرد در عرض چند ثانيه در اتومبيل را باز كرد زن بار ديگر زانو زد و با
صداي بلند گفت خدايا متشكرم متشكرم سپس رو به مرد كرد و گفت آقا
شما مرد شريفي هستيد مرد سرش برگرداند و گفت نه خانم من مرد
شريفي نيستم من يك دزد اتومبيل بودم و همين امروز از زندان آزاد شده ام
خدابراي زن يك كمك فرستاده بودآن هم يك حرفه اي زن آدرس شركتش را
به مرد داداز اوخواست كه فرداي آن روز حتما به ديدنش برود فرداي آن روز
وقتي مرد ژوليده وارد دفتر رئيس شركت شد فكرش را هم نمي كرد كه
گلواژه های نـــــاب و پرمعنای زندگی
تشنه امام زمان بشو تا خواب امام زمان ببینی!
فاسقي که در شب عروسي اش عاقبت به خير شد
خداحافظ همگی دوستانو بزرگوارن خوبم
732493 بازدید
175 بازدید امروز
250 بازدید دیروز
1164 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian